اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
یکی بود از مردان پولدار و تمکین که شاهانه می زیست در یک سرزمین
او به کارهای بزرگ می پرداخت کارخود را با ریا همراه می ساخت
وای بر این عیب جویان بد گو
عیب خود پنهان نموده عیب دگر جو
خدا ای پوشاننده ی رازها ، ای فرستنده ی پیامبران با اعجازها
خدا ای همه هستی را تو خالق ، سزاوار پرستش تویی توسط خلایق
احوال بزرگان اینگونه دیدم زمانی کز آنها سخنهایی شنیدم
بزرگان دانشمند و فرزانه تو دنیا پا گذاشتند به این خانه
مردی بود صاحب باغ و بستان باغ پر از میوه و گل همچو گلستان
چون که باغش پر از میوه بود در باغش را محکم بست و قفلش نمود
بشنو از این دل شکسته چون شکایت می کند از بی وفایی های این زمان حکایت می کند
من به دروغین امیدها دل بسته بودم چون به عهد طرف دلخوش و رسته بودم
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است