دل شکسته از وعده ها
بشنو از این دل شکسته چون شکایت می کند از بی وفایی های این زمان حکایت می کند
من به دروغین امیدها دل بسته بودم چون به عهد طرف دلخوش و رسته بودم
در نهایت چون عهد و وفایش او شکست راه تمام امید ها را به رویم او ببست
اینگونه شد من شدم دل شکسته وز امید و عهد ها بدجوری خسته
لعن و نفرین شده الان کار من غم وغصه گشته همنشین و یار من
زیر هزارن هزار بی امیدی خفته ام در این بازار ناامیدی من بسی آشفته ام
هی خیال امید در شعری می سرایم گهی بر ناامیدی گهی بر باامیدی گرایم