لقمه نان نجات بخش
یکی بود از مردان پولدار و تمکین که شاهانه می زیست در یک سرزمین
او به کارهای بزرگ می پرداخت
کارخود را با ریا همراه می ساخت
ولی غافل بود از مردم و جامعه که احسانی
ننمود حتی یک صله
قرار گذاشت او با دوست خوبش هر که زود مرد بیاید
به خواب رفیقش
از قضا او زود از دنیا برفت رفت دست
خالی بدون تاج و تخت
مامور الهی سوالاتی نمود ز او تا
معلوم شود اعمال نیک و خیر او
مرد گفت به کارهای بزرگ پرداختم بناهای بلند و با شکوهی ساختم
مامور گفت اینها همه فخر و ریا بود نه اعمال صالح بر رضای خدا بود
پرسید بی خانه ای را سرا داده ای در دنیا فقیری را آب و غذا داده ای
مامور گفت آری جدا همچنین بود اعمال صالح که
می گن همین بود
ز کارهای بزرگی که باشد با ریا لقمه نانی به
که عطا گردد در خفا
سالها در دادگاه الهی حساب پس بداد تا که
روزی خدا مزد بر لقمه داد
خدا فرمود وارد شو بر بهشت که لقمه نانت
تغییــــر داد سرنوشت
روزی دوستش او را در خواب دید بدون وقفه ز
احوالات اخروی پرسید
پرسید وضعیتت گو ای مرد دین ای عالم و
رهنمای بزرگ اهل زمین
گفت ای دوست حالم جدا خراب است اون همه سعی
و تلاشم بی ثواب است
گر نبود لقمه ای که داده بودم بر یتیم در جهنم می سوختم درنار و آتش الیم
ای پولـــدار، یتیم و فقیر را دریـــاب
تا در اون دنیــــا شود نصیبت ثـــواب
اولین بار در این تاریخ نشر شده است
دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۴ ب.ظ
لینک و تبادل موافقی؟ اگه آره بهم خبر بده