مهمانی
مرد ثروتمندی کرد مهمانی
دعوت نمود از بزرگ مردانی
تــــا خرخره خوردنــــد آنان
شدند دلخوش و شادمان
در آن سوی شهر بودند یتیمان
تو مهمانی نبود جایی بر آنان
بعد از اینکه مهمانی شد تمام
یکی حرف و سخن راند چند کلام
از جوانمردی علی گفت او
با بخشش داد به حرفش سمت و سو
یکی از آن سوی مجلس بر خاست
سوالی نمود و جوابی بخواست
بگفت علی هم با یتیمان اینگونه بود
آیا او هم از یتیمان دوری می نمود
جواب آمد نه این چه سوالی است
سوالتان پر از نقص و خالی است
علی یتیمان را طعام می داد
برایشان صبحانه و ناهار و شام می داد
گفت پس کجایند این یتیمان
که نکردی آنها را تو مهمان
چون این سخن شنیدند بزرگمردان
از کرده خویش شدند پشیمان
اما از آن پشیمانی چه سودی
وقتی که حق مستحقی را ضایع نمودی