اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
یکی بود از مردان پولدار و تمکین که شاهانه می زیست در یک سرزمین
او به کارهای بزرگ می پرداخت کارخود را با ریا همراه می ساخت
من که گفتم ایــــن همه ناز نکن با من سخـــن از عاشقی باز نکن
حالا که کــــــــردی تو کار خویش دیگری را با عشقت هم آواز نکن
بعضی از دوستان به شعرهای من ایراد می گیرند ولی من تا به حال به شعر آنها ایراد نگرفته ام.
نگاهــــم به
نگاهش افتـــاد بــــــه آن روی ماهش افتـــاد
در دلم غصه و آهش افتاد گفتا تو باشی و نبینی ماهرو
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است