این دنیا دارالبلاست و هـــر کسی را نوعــــی گرفتار می کند؛ یکی را گرفتار کبر و غرور،
یکی را گرفتار ثروتهای کرور کرور، یکی را گرفتار لقمه ای نان ، یکی را گرفتار غربت
و هجران ، یکی را گرفتار وصل یار
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
این دنیا دارالبلاست و هـــر کسی را نوعــــی گرفتار می کند؛ یکی را گرفتار کبر و غرور،
یکی را گرفتار ثروتهای کرور کرور، یکی را گرفتار لقمه ای نان ، یکی را گرفتار غربت
و هجران ، یکی را گرفتار وصل یار
گـل بی خـار همیشه گرفتـــــار است
و این حُسن خار است در ایـن دنیـــــا
و دار که گرفتاری را از تو دور می کند.
پسری خوب و قشنگ
راه می رفت عین صوت و فشنگ
افتاده بود دنبال دختری در شهر فرنگ
آن پسره ی زبر و زرنگ
حـــرف و گفتـــــارم بسیار است
اما بی تــو میـــــل سخــــن ندارم
گـــر در چمـــــن گــــل بروید هم
من بـــی تـــــو میــل چمــن ندارم
در دشت و دمـــن بلبل بخواند هم
من بی تو میل دشت و دمن ندارم
دلــم اسیر اسـت در کـوی محبت
مســت و مستـــانه از بوی محبت
بسی مایل است بر سوی محبت
چون محبــت دیــده از روی محبت
و اگر تو نباشی
از زندگی بیزارم
بی تو می گریم و می زارم
همچو ابر بهاری می بارم
وارد شو بر خلوت و تنهائی دلم
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است