عشقی که بدون شناخت به بار آید
قطعا یک روزی به سستی گراید
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
دلم امشب هوای گریه دارد
که خالی کند غم و غصه ام را
دردی از عمق قلبم می رنجاند
تا خاموش گرداند قلب در سینه ام را
ای ستاره ی فروغ من، چرا از آسمان نیامدی شعرم پر از تنهایی است، چرا تو مهمان نیامدی
منتظر بازتاب اندیشه توام، که باز بتابد بر ما چرا لحظــــه ای دیگر، با فروغ و تابان نیامدی
قلب من می زند به عشـق دیدار تـــو به آن قلــــب مهــربان و دلدار تــو
به صدای تپش قلبم گوش فرا می دهم تا که روزی شود آرام به گفتار تو
روز عرفه در سرزمین وحی
خورشید تابان
انبوه جمعیت چو سیل خروشان
در منا حاجیان مشغول مبارزه با شیطان
اگر خواهی حکومت بماند پایدار ملت را گرسنه و بی سوادش بدار
کزین فکر شاهان بهره جستند تابمانند مصون از شعور روزگار
احوال بزرگان اینگونه دیدم زمانی کز آنها سخنهایی شنیدم
بزرگان دانشمند و فرزانه تو دنیا پا گذاشتند به این خانه
چراغ خانه ی آخـــرت بایــد از اینـــــجا افروختن
ورنه خطاست بی فروغ بر دگران چشم دوختن
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است