باز باران
شعر زیر متعلق به روزی است که در آن روز در شهر ما باران باریده بود
باز باران با صفایش
با ترنم های دلربایش
که آرام می شود روح و جسمم
با استشمام دلنشین صدایش
باز باران با بخشندگی
که زیبا می شود با او زندگی
باز باران با بوی خاک
می کند مست و مست
می بخشد حیات
احیا می کند کل ممات
باز باران با سیل خروشان
می کند چشمه ها را جوشان
مسرت می بخشد بر کل آب نوشان
باز باران در اردیبهشت
می کند دشت و دمن رو چون بهشت
بباید رفت در باغی
در باغ با صفایی
با یک معشوق دلربایی
کمی خفت و هِشت
باز باران در بهار
می کشد در طبیعت نقش و نگار
باز باران با آهنگ
می کند هم آوازی با بلبل خوش آواز و رنگ
به خاطر آب می روید گل روی سنگ
روی سنگ می نشیند بلبل
می گوید درد خویش به گل
چون گل و بلبل
هستند با هم دیگه سُوگل
باز باران با زندگی
می بخشد صفا بر زندگی
می سراید شعری دگر
تا شود باغها پر بار و بر
شکری کنیم بر خدا بار دگر
که نعمتی دوباره بخشید بی حد و حصر
آذربایجان
پنج شنبه 1394/02/17