اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
در خیالت بر خیالم ، خیال ها کردی
مرا رنجور و افسرده در این سالها کردی
اسیرم به یک خنده و آن خط و خالها کردی
نمی جویی احوالم در این هجر و پریشانیم
بچه ای شاد شاد
در بچگی دل داد
هم برفـت شادی
هم زندگـــی آباد
عشق نــه تنــها
شادی نه افــزاد
بلـکه دم بــه دم
غصه و غم زاد
3 بهمن ماه 1394
به یاد آور
گل و بنفشه در بهاری
که باشی در لاله زاری
همنشین عشق و یاری
خوشا صحبت و دلداری
عشق بازی با نگاری
گل و بلبل در چمن زاری
عشق و مهر و محبت
یار و لحظه لحظه صحبت
دامنه ی سبز کوه
دل عاشق، بی ستوه
صبح و سحر، شبنم
بی غصه و بی غم
بزن بریم بالای کوه
چقدر باصلابت چقدر با شکوه
ز روی لاله ات بوسه ای چیدن خواهم
لحظه ای روی ماهت کــه دیدن خواهم
از هر چه هست و نیستم بریدن خواهم
این همه را به عشق تو رسیدن خواهم
7 دی 1394
حـــرف و گفتـــــارم بسیار است
اما بی تــو میـــــل سخــــن ندارم
گـــر در چمـــــن گــــل بروید هم
من بـــی تـــــو میــل چمــن ندارم
در دشت و دمـــن بلبل بخواند هم
من بی تو میل دشت و دمن ندارم
دلــم اسیر اسـت در کـوی محبت
مســت و مستـــانه از بوی محبت
بسی مایل است بر سوی محبت
چون محبــت دیــده از روی محبت
و اگر تو نباشی
از زندگی بیزارم
بی تو می گریم و می زارم
همچو ابر بهاری می بارم
وارد شو بر خلوت و تنهائی دلم
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است