بعضی احساس ها
بعضی احساس ها
همچو انارِ شیرین
در گلو گیر می کنند
که آدم رو با درد و رنج درگیر می کنند
از یک طرف حس سرازیر شدن مزه ی شیرین را داری
از طرف دیگر حس خفه شدن را
و این روزها چنین حسی را دارم
حس عجیب و غریبی است
و رفته رفته باورم می شود که عشق دردناک است
و توهم بودن هولناک
و وارد وادی عشق شدن خطرناک
بعضا دلم می خواهد کنار گذارم
عشق ورزیدن را
دوست داشتن را
علاقه مند بودن را
فکر می کنم که در اینصورت زندگیم خوب می شود
سر حال تر می شوم
اما در عمل می بینم شدنی نیست
و اصلا عشق دست من نیست
و با یک دیدار آغاز می شود
و کار خود را می کند و می رود
مخصوصا زمانی که مظلوم و محروم باشی
و این دو واژه نمی دانم چه سنخیتی باهم دارند
اما واقعیت این است که مظلوم از همه چیز محروم است
از عشق ورزیدن
از دوست داشتن
از محبت نمودن
از ابراز علاقه
نه اینکه نمی تواند
عشق بورزد
دوست بدارد
محبت نموده
ابراز علاقه نماید
بلکه نباید
عشق بورزد
دوست بدارد
محبت نموده
ابراز علاقه نماید
درد دلم را به استاد خود گفتم
که استاد من وقتی به خانمی علاقه مند می شوم
در حالی که وضعیت اقتصادیم ضعیف است وظیفه ام چیست
گفت نباید علاقه مند بشی
و این جمله تکرار می شود
نباید علاقه مند بشی
نباید علاقه مند بشی
نباید علاقه مند بشی
و برای جوانهایی مثل خودم چه سخت است اینکه بشنوند
نباید علاقه مند بشی
6 فروردین 1395
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مواظب خودتون ، زیبایی هاتون و اخلاقتون باشید
نویسنده: علی اصغر سلطانی