این قلم است که دنیا را می سازد که شاهان در مقابلش رنگ می بازد
گر قلم ز حق و حقیقت دفــاع کند الحق خدا هم بـــر کار قلـــم می نازد
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
این قلم است که دنیا را می سازد که شاهان در مقابلش رنگ می بازد
گر قلم ز حق و حقیقت دفــاع کند الحق خدا هم بـــر کار قلـــم می نازد
مردی بود صاحب باغ و بستان باغ پر از میوه و گل همچو گلستان
چون که باغش پر از میوه بود در باغش را محکم بست و قفلش نمود
بشنو از این دل شکسته چون شکایت می کند از بی وفایی های این زمان حکایت می کند
من به دروغین امیدها دل بسته بودم چون به عهد طرف دلخوش و رسته بودم
در این پست مجموعه ی تک بیتی های مرا که تا به حال سروده ام را مطالعه خواهید نمود
امیدوارم از شعرهایم خوشتون بیاد.
و ما همگی در نهایت به جایی می رسیم که در واقع نکته شروعمان همانجا بود یعنی به نکته صفری که از آنجا شروع شدیم
به فنایی که از آنجا آغاز شدیم این بدین معنا نیست که ما پوچ و نیست خواهیم شد.
از دیروز با تو بودم که تو فردای منی
و این هم فردای من تنها و بی تو
مردی بود مشغول بر تجارت که بر جمع مال کرده بود عادت
از این دنیا نصیبش فقط پول بود که بر جمع اموال مشغول بود
ز صبر پرسیدند تو را نام آشنا در جهان کیست گفت آشنای نام آشنای من زینب و زینبی است
پرستار طفلان عاشورا با آن همـــه مصائبـــش زاده ی فاطمه دخت نبـی هــم دخت علی است
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است