نگو راز دلت بر کسی که فاش گردد راز تو
نبر نیازت بر در هر کسی که نبرآورد نیاز تو
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
امروز پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۲:۱۹ ق.ظ می باشد
علی اصغر سلطانپور
دانش آموخته و فارغ التحصیل مدیریت
نگو راز دلت بر کسی که فاش گردد راز تو
نبر نیازت بر در هر کسی که نبرآورد نیاز تو
لقمه ی حرام می کند انسان را شقی تا بگردد او مستعد هر گونه بدی
لقمه ی حلال می کند انسان را پاک تا بگردد فکر و ذهن او چالاک
بترس از آن کس که به جز خدا یاری ندارد*برای دفاع از حق خویش بیان و گفتاری ندارد
ز آنکس که مظلوم است و در سکوت حتی*برای ظلمی که می شود توان گریه زاری ندارد
بار الها قانمازلارین قولاخلارین بورگونان*محتکرلرین جسم و نعشین یره وورگونان
قوی ملتیمیز دونیا بویی شاد اولسون * ایرانیمیز دونیادا مستقیل و آزاد اولسون
بوردا بیرده گچن گونلردن یاد اولسون * مُلک ایران ایندیکیننده آباد اولسون
قوی گچینسین شاعر اوغلون ایلیا * بلکه بونناندا بیر نچه بیت شعر قالا
شعر زیر متعلق به روزی است که در آن روز در شهر ما باران باریده بود
باز باران با صفایش
با ترنم های دلربایش
که آرام می شود روح و جسمم
با استشمام دلنشین صدایش
باز باران با بخشندگی
که زیبا می شود با او زندگی
باز باران با بوی خاک
من بهشت بی نان نمی خواهم مال تو*دولت بی تدبیر و ایمان نمیخواهم مال تو
ز تو هم دروغ و کلک نسیبم شد بسی*تدبیر و امید دروغگویان نمیخواهم مال تو
از گلستان روی تو غنچه ای چیدن خواهم ز لب های لاله ی تو مزه ای چشیدن خواهم
هم در کنــــج قلــــب و خیـــال تـــو بودن هم با تو در حیـــات لحظه ای رمیدن خواهم
جامعه به کشتی ماند و ملت پاروزنان او آنان که در کشتی جا ندارند سوراخ کنان او
کشتی سوراخ غرق شدنش حتمی است به نوبت نشسته تا که رسد نوبت و زمان او
امان از دست این بیکار و بیکاری جسم و روحش مبتلا بر انواع بیماری
کسی فهمد حرف های این مستطاب شکمش خالی باشد ز مرغ و کباب
سلاح من کاغذ و قلـــــــــم بیش نیست
شعرم شیرین ولی خالی از نیش نیست
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است