از گلستان روی تو غنچه ای چیدن خواهم*ز لب های لاله ی تو مزه ای چشیدن خواهم
هم در کنــــج قلــــب و خیـــال تـــو بودن*هم با تو در حیـــات لحظه ای رمیدن خواهم
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
از گلستان روی تو غنچه ای چیدن خواهم*ز لب های لاله ی تو مزه ای چشیدن خواهم
هم در کنــــج قلــــب و خیـــال تـــو بودن*هم با تو در حیـــات لحظه ای رمیدن خواهم
دلم امشب شور و نوایی دارد وهم و خیالش بوسه به یاری دارد
چگونه کنم کنترل وهم و خیالم اینگونه رود گریه و زاری دارد
صبح عمرم به ظهرش رسید من یارم ندیدم*جانم زتنهایی به لب رسید چون نگارم ندیدم
من در اینجا یارم کـــــجا در انتظار همدگر*روزگار حیله ای کرد کــــــه ماهوارم ندیدم
لقمه ی حرام می کند انسان را شقی تا بگردد او مستعد هر گونه بدی
لقمه ی حلال می کند انسان را پاک تا بگردد فکر و ذهن او چالاک
بترس از آن کس که به جز خدا یاری ندارد*برای دفاع از حق خویش بیان و گفتاری ندارد
ز آنکس که مظلوم است و در سکوت حتی*برای ظلمی که می شود توان گریه زاری ندارد
من بهشت بی نان نمی خواهم مال تو*دولت بی تدبیر و ایمان نمیخواهم مال تو
ز تو هم دروغ و کلک نسیبم شد بسی*تدبیر و امید دروغگویان نمیخواهم مال تو
از گلستان روی تو غنچه ای چیدن خواهم ز لب های لاله ی تو مزه ای چشیدن خواهم
هم در کنــــج قلــــب و خیـــال تـــو بودن هم با تو در حیـــات لحظه ای رمیدن خواهم
جامعه به کشتی ماند و ملت پاروزنان او آنان که در کشتی جا ندارند سوراخ کنان او
کشتی سوراخ غرق شدنش حتمی است به نوبت نشسته تا که رسد نوبت و زمان او
آنچه در غیاب کسی گوییم غیبت است آنچه از خود درآریم و گوییم تهمت است
ای جـوان دور باش از این سیگار و سیگاری چه خیری رسد زآن به تو به جز انواع بیماری
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است