عجب
زور و زر اندوختند
لبان معترض به هم دوختند
اعتبار و دین به دنیا فروختند
مردان پر ادعای عصر من
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
عجب
زور و زر اندوختند
لبان معترض به هم دوختند
اعتبار و دین به دنیا فروختند
مردان پر ادعای عصر من
مست و مستانه حافظ حق الناس
آخر هر برج جانانه یک اختلاس
حرف دارد بر عام و خاص با اساس
اصول و اصلاح و سازندگی را دریاب
در خیالت بر خیالم ، خیال ها کردی
مرا رنجور و افسرده در این سالها کردی
اسیرم به یک خنده و آن خط و خالها کردی
نمی جویی احوالم در این هجر و پریشانیم
ز روی لاله ات بوسه ای چیدن خواهم
لحظه ای روی ماهت کــه دیدن خواهم
از هر چه هست و نیستم بریدن خواهم
این همه را به عشق تو رسیدن خواهم
7 دی 1394
در ضمیـــرم بسـی اســــرارها خفته است!
کس ندانـــد ایـــن خیالم چرا آشفته است؟
هــــر کسی آمــد و حرفـــی گفـــت و رفت
و لیکـــن آنچه گفتنی بـــــود ، ناگفته است
خاطرم ز خاطره ها پریشان است
زان وقـــت که آنـــها تلخ کامم کنند
دانــــم که مرده ام و زنـــده پندارم
گـــــــرچه فهمم مغلوب خیالم کنند
هر کسی دمی آمــد و برایم خاطـره شد
خاطــره اش در طول زندگیـم دلهــره شد
مسیر عوض کرد و سوی دگر یکسره شد
جانا همی دیوانه گشتم از این خاطره ها
دلــم اسیر اسـت در کـوی محبت
مســت و مستـــانه از بوی محبت
بسی مایل است بر سوی محبت
چون محبــت دیــده از روی محبت
دل بــی تــو پریشان است
عشق بی تو ظلمان است
راه بــی تــــو نقصان است
دل و عشق و راه تــویــی
ܓ✿ܓ✿ܓ✿
دلـم بی تــو در تب و تاب است
حس تــو همچو نور آفتاب است
دانم که یاد تو ذکر و ثواب است
زندگیم با تـو خوب و نــاب است
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است