قلب من می زند به عشـق دیدار تـــو به آن قلــــب مهــربان و دلدار تــو
به صدای تپش قلبم گوش فرا می دهم تا که روزی شود آرام به گفتار تو
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
قلب من می زند به عشـق دیدار تـــو به آن قلــــب مهــربان و دلدار تــو
به صدای تپش قلبم گوش فرا می دهم تا که روزی شود آرام به گفتار تو
اگر خواهی حکومت بماند پایدار ملت را گرسنه و بی سوادش بدار
کزین فکر شاهان بهره جستند تابمانند مصون از شعور روزگار
چراغ خانه ی آخـــرت بایــد از اینـــــجا افروختن
ورنه خطاست بی فروغ بر دگران چشم دوختن
ای همه عالم به فـــــــــدای تو فاطمه کل عالم محتاج دعـــــــای تو فاطمه
همه مریضیم روحا و جسما به خدا که نشستیم در انتظار شفای تو فاطمه
خدا را خدا را در مورد مستضعفان بیچاره و تهیدست و گرفتار و ناتوان
راهـــــــی ندارند برای امرار معاش هم مفری از گرفتاری های جهــــــان
این قلم است که دنیا را می سازد که شاهان در مقابلش رنگ می بازد
گر قلم ز حق و حقیقت دفــاع کند الحق خدا هم بـــر کار قلـــم می نازد
ز صبر پرسیدند تو را نام آشنا در جهان کیست گفت آشنای نام آشنای من زینب و زینبی است
پرستار طفلان عاشورا با آن همـــه مصائبـــش زاده ی فاطمه دخت نبـی هــم دخت علی است
هر نفس از سمت خدا ندایی مرا می خواند برای طاعت از امر الهی مرا می خواند
به سمت همه ی خوبی های دنیا و آخرت هم با اشارت هم با صدایی مرا می خواند
کنیم یاد از خداونــد یکتــــا و احد که او بـــی نیاز اســـت و صمد
آنقدر بخشنده و مهربان است او که صد بدی را به یک خوبی برد
چه میشود در آغوش گرمت جا بگیرم*با تو بودن را هدیه ای از خدا بگیرم
تجربه کنم تو و با تو بودن را تو دنیا*در کنارت به آرامی مسکن و ماوا بگیرم
تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است
هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است