ماجرای حرص زر
خاله زری و خاله زیور
دوس داشتند زر و زیور
خاله زیور رفت به خونه دیگری
دید خیلی زر و زیوری
بهر زر صحبت آغاز شد
درِ تهمت و غیبت به روشان باز شد
زر براشان حرص و آز شد
کمی بیشتر از آز ، غم ساز شد
خاله زیور فشار آورد به شوهر
چرا بهم زر نمی گیری جناب نوکر
آقا شوهر
خودشو زد به این در و اون در
مبلغی پول جور نمود
با وام و کم کردن از پوش و نوش و خور نمود
زیور با شوهرش
رفتند به مغازه ی زرِ دوستِ دیگرش
کم و بیش زر تهیه شد
که در مراسم عروسی دوستی به زری امانتا هدیه شد
زری به همت زیور، زر و زیور دار شد
اما گم نمود زر را و کمی خجل و خوار شد
در واقع شوهر زری گرفتار شد
با پولی که برای خانه جمع کرده بود روانه زرگر بازار شد
به جای زر زیور زر خرید
ز ناراحتی سینه و سر درید
اینگونه شد ماجرای زر و زری و زیور
به زر حرص نداشتند بعد از این داستان دیگر
نوشته شده توسط علی اصغر.س در شنبه 28 آذرماه 1394 ساعت 9:45 آذربایجان