یک دانشجو

دست نوشته ها و روز نوشته ها

یک دانشجو

دست نوشته ها و روز نوشته ها

اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین

امروز شنبه, ۳ آذر ۱۴۰۳، ۰۳:۴۷ ق.ظ می باشد

علی اصغر سلطانپور

دانش آموخته و فارغ التحصیل مدیریت

یک دانشجو

نون والقلم و ما یسطرون
نون سوگند به قلم و آنچه می نویسند
هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی
این از بخشش پروردگار من است
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان است

ماجرای حرص زر

شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ

خاله زری و خاله زیور

دوس داشتند زر و زیور

خاله زیور رفت به خونه دیگری

دید خیلی زر و زیوری

بهر زر صحبت آغاز شد

درِ تهمت و غیبت به روشان باز شد

زر براشان حرص و آز شد

کمی بیشتر از آز ، غم ساز شد

خاله زیور فشار آورد به شوهر

چرا بهم زر نمی گیری جناب نوکر

آقا شوهر

خودشو زد به این در و اون در

مبلغی پول جور نمود

با وام و کم کردن از پوش و نوش و  خور نمود

زیور با شوهرش

رفتند به مغازه ی زرِ دوستِ دیگرش

کم و بیش زر تهیه شد

که در مراسم عروسی دوستی به زری امانتا هدیه شد

زری به همت زیور، زر و زیور دار شد

اما گم نمود زر را و کمی خجل و خوار شد

در واقع شوهر زری گرفتار شد

با پولی که برای خانه جمع کرده بود روانه زرگر بازار شد

به جای زر زیور زر خرید

ز ناراحتی سینه و سر درید

اینگونه شد ماجرای زر و زری و زیور

به زر حرص نداشتند بعد از این داستان دیگر


نوشته شده توسط علی اصغر.س در شنبه 28 آذرماه 1394 ساعت 9:45 آذربایجان

کاربر گرامی اگر تمام یا قسمتی از این مطلب را مغایر با قانون می دانید لطفا از طریق تماس با ما به مدیریت گزارش نمایید

نظرات  (۱۳)

سلام.عالی بود
علی اصغر:
سلام
متشکرم از شما
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
علی اصغر:
سپاس نفس
بخند
(خنده)
عالییییییییییییی بود ایول
علی اصغر:
متشکرم استاد جونی (خنده)
۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۸:۵۶ رهــــــــا פـــֿــــانـــــوҐ
جالب بود 
علی اصغر:
متشکرم از شما
:)
علی اصغر:
:)
سپاس
۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۲ دانشنامه دفاعی
با این حساب
گوهر به کف آورد و گوهر از کف بداد
ای دریغ
علی اصغر:
بله دیگه
زر از دست بداد و به دست آورد زر را
سپاس
سلام  داداش
ممنونم خیلی ازتون ممنونم
خوشحالم کردین از حضورتون 
علی اصغر:
سلام آبجی
خواهش می کنم
منم خوشحالم که شما خوشحالی
متشکرم
ما خانوادتا شوهرذلیلیم:)))نه شوخی کردم کلا همه مراعات میکنیم مامانم مراعات بابامو بابام مامانموو..من اقامو اقام منو
همه همو درک میکنن توقع زیاد از هم ندارن 
علی اصغر:
(خنده)
خیلی خوبه و تبریک می گم و بسیار هم خوشحالم
ایکاش من هم یکی رو پیدا کنم که همدیگر رو درک کنیم

خخخخ خیلیییییییی بامزه بود خوشم اومد خدا رو شکر زر و زیور دوست ندارم این بلا سرم بیاد دییییی
علی اصغر:
(خنده)
آره این نوشته نمکش زیاد هست
خوب راحتی و آزادی
متشکرم زهرا
اینم شانسی برام فرستاده شد 
بازهم میگردم پیدا میکنم که حس خوب بگیرین ^_^
قابلی هم نداشت :))
علی اصغر:
خواهش می کنم
من از شما بسیار متشکرم و هر وقت از این هدیه ها
به دستت رسید،برادرت رو بی نصیب نکن (خنده)
غزاله ی غزل سرا
غـــــزل دیگـر سرا
:/زن ذلیل بوده شوهرش باید میزد دهنشو خردمیکرد:|تا این به زندگیش قانع باشه:/
علی اصغر:
آخه در این زمونه کی زن ذلیل نیست
شما بسیار خشمگین هستین زدین خاله زری رو داغون کردین
متشکرم
فقط کمی خجل شد ؟!:-D
حسابی پررو بوده هااااااااا ^_^
علی اصغر:
بله فقط کمی خجل شد (خنده)

تشکر غزاله
۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۰:۰۸ پریسا ایرانی
:/

علی اصغر:
:(
پریسا چرا حرفی نمی زنی؟
به هر حال متشکرم

ارسال نظر

مطالب دارای حق تاليف و کپی برداری ممنوع است

دوست گرامی هر چه دل تنگت می خواهد بگو

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است

هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است