یک دانشجو

دست نوشته ها و روز نوشته ها

یک دانشجو

دست نوشته ها و روز نوشته ها

اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین

امروز دوشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۲۳ ب.ظ می باشد

علی اصغر سلطانپور

دانش آموخته و فارغ التحصیل مدیریت

یک دانشجو

نون والقلم و ما یسطرون
نون سوگند به قلم و آنچه می نویسند
هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی
این از بخشش پروردگار من است
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان است

یک شعر ضد زور گویی اندر احوالات مگس

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ

بود در خانه یک فروند مگس

که وز وز می کرد با هوسمیل

تا خُورَد از غذاهای لذیذ

این دوست گرامی و عزیز

مگس کُش را چون پروندم

این زورگو را به جایش نشوندم

عذاب وجدان گرفتم همین حالا

چرا زدم مگس ، خلق خدا را

چونکه فهمیدم بین ما و او فرقی نیسنیست

وقتی که خالق هر دومان یکیسیکیست

غذا مال خدا و ما مال خدامتعلق به خدا

چرا پس زدم یک فروند مگس را

الان دانم که مگس هم هوس دارد

بر ارضای هوس نیاز بر دادرس داردرسیدگی کننده

حیوانات ریز و درشت هم شکم دارد

نیاز به غذا برای سیر شدن دارد

نخواهم دگر ظلمم بر مور و مگس

که سرکوب نکنم امیالشان با هوس

19 دی ماه 1394 آذربایجان

پیشنهاد مطالعه:

دوستانی که الهی نامهنوشته ای است که توسط بنده نگاشته شده است را نخوانده اند مطالعه بفرمایند

و به زودی ادامه الهی نامه را در وبلاگ خواهم گذاشت.

پی نوشت:

آدم تنها موجود زنده ای است که به همنوع خود هم رحمبخشش نمی کند.

از مجموعه گفتارهای علی اصغرعشق همسر خانم آینده

لطفا یک عدد لبخند خوش و با نمک

عشق نصیبتان

کاربر گرامی اگر تمام یا قسمتی از این مطلب را مغایر با قانون می دانید لطفا از طریق تماس با ما به مدیریت گزارش نمایید

نظرات  (۱۷)

نه بابا شعر شما خوب بود...
جواب کامنت رو میگم...
الان ملت میگن اینا بیشک دارن از دست میرن٬ نمیدونن ما در پانصدو پنجاه سال آینده قراره کشف بشیم و برای کشف شدن نیاز به کلید داریم...
نظرتون در مورد کشفیات پانصدو پنجاه سال آینده چیه؟؟؟
علی اصغر:
کشفیات پانصد و پنجاه سال آینده عبارتند از:
علی اصغری که به خاطر فکر زیاد درباره ی برقراری عدالت فوت شده است(گریه)
مرجانی که به خاطر نظریات ارنست هیلگارد درباره جامعه شناسی جان به جان آفرین تسلیم کرد(گریه)
زهرایی که بیش از حد در افکار دکتر مشکوک عمق اندیشه کرد و جان به جان آفرین تسلیم کرد(گریه)
بهاری که در نیمه راه نامرئی شد(گریه)
فاطمه که نتوانست وارد سیستم مبارزه شود(گریه)
عمویی که هنگام مبارزه با نیویورک به شهادت رسید (گریه)

آقا علی اصغر به قول عمو بگم خدا چکارت نکنه...خخخح
من الان پخش زمین شدم...
:)):)):)):)):)):))
علی اصغر:
مرجان بانو به جواب نظر می خندید (خنده)
یا الان به عمق فاجعه شعرم پی بردین
آخه یکی از دوستان گفتن قشنگ نبود
گفتم بابا شما به عمق مساله فکر نکردید
بروید پایین مشاهده خواهید کرد
(خنده)
خیلی قشنگ بود... ‌
همسر خانم یعنی چی؟؟؟
:)):)):)):)):)):)):))
کلید را گم کردی آیا؟؟؟
عمو کلید رو از من گرفت چون ضریب هوشین پایین اومده داد دست شما...
الان کلید را یافت نکردید یعنی چی؟؟؟
انگار شعر انتخابی هم هست...
منم میخوام:)):)):)):)):))
علی اصغر:
(خنده)
همسر خانم دختری است که در آینده همسر مخوف ترین شاعر (از دید عمو) جهان خواهد شد
و الان نمی دونم کجاست شاید تو تبریز یا اورمیه یا اردبیل یا مراغه یا زنجان و یا جای دیگر خلاصه
هستند الان دارند زندگی می کنند و من عشق او هستم و او نمی داند و او عشق من هست و
من نمی دانم (لبخند)
نه اصلا ما کلید رو نیافتیم که گم کنیم فقط یک بار دیدیم و ناپدید شد
کلید رو گم کردین و می خواهین منو مجرم جلوه بدین (خنده)
اولین بار یکی از بانوان پرسیدن که مطلب سفارشی قبول می کنین؟ حال یه جوابی دادیم و اینجا
هم شقایق بانو شعر خواستند شعر بی عروض و قافیه
شما هم بفرمایید موضوع لطفا (لبخند)
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۴ دانشنامه دفاعی
متاسفانه فاطمه خانم نوشته‌ها مرا دوست ندارد
علی اصغر:
(ناراحت)
عمو راستش در نوشته امروزتون هم خنده بود و هم
گریه و متاسفانه من و بانوی ناآرام مخوفتر از عمو یاور بودیم
خدایا مرا از ظالمان قرار مده
علی اصغر(قلب شکسته)
 (گریه)
:)
علی اصغر:
:)
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۴ دانشنامه دفاعی
این پستی که دیشب گفتم
http://irarmy.blog.ir/post/Nameh
برای شما و زهرا و مرجان خانم  و علی آقا
تایید کنید تا اگر زهرا خانم دید بتواند مسیر را پیدا کند
علی اصغر:
عمو ، فاطمه خانم پس کو؟
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۱ 😎😎😎BAHAR 😎😎😎
:)
علی اصغر:
(لبخند)
ساغولاسوز
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۴ دانشنامه دفاعی
عشق یار تان

ای آدم عرصه‌ی مگس جولانگاه تو نیست
مرگ بر مگس کش

#من_همان_مگس هستم
علی اصغر:
ممنون عمو جان

عمو شرمنده شدم آخه این چه نوشته ای بود من نوشتم
عمو جان ، کلید کلا مرا عصبانی کرد و یافت هم نشد
عمو عاشقتم (گل)
واقعا عالی بود باریکلا به شما
خیلی باحال بود:-D
علی اصغر:
متشکرم
شما ظاهرا مسئله رو عمیقا دریافت کردید (خنده)
خیلی سپاسگذارم (لبخند)
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۳:۴۰ پری بانو
:)
اینم لبخند :))
:|

مگس :|
علی اصغر:
مرسی از لبخندتون
(لبخند)
عاقـــــا دیگه من مگس دوست ندارم....
حالا هرچقدرم به اینجور چیزا فکر کنم
علی اصغر:
خوب دوست نداشته باش
مهم این است که مطلب رو دوست داشته باشی


۲۲ دی ۹۴ ، ۱۳:۳۳ ...ما شیعه ها ...
قشنگ نبود
علی اصغر:
شما به عمق مساله فکر نکردید
به هر حال از اینکه رُک نظر دادین بسیار متشکرم
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۲:۵۷ شقایق رمضان پور
:))
میشه شعر بعدیتون درباره گربه باشه!!؟:)
علی اصغر:
(لبخند)
اگر بگم دارم قطعا می خندی
خوب بخند ولی دارم
اما به این زودی نمی ذارم
(خنده)

آووووورین :-D
علی اصغر:
متشکرم
(خنده)
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۱:۴۹ چشم به راهم ...
بله بله ...
علی اصغر:
(لبخند)
این عشق همسر آینده کجاست؟ لینک نبود که
علی اصغر:
در آذربایجان است و لینکش کردم تو قلبم
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۱:۰۸ محمد فائزی فرد
آره آقا کشتنش یه مقدار ناجوره( در صورتی که راهی برای بیرون کردن یا دور کردنش باشه)
ولی دیگه شریک شدن غذا با مگس خیلی بهداشتی نیست. دی:
علی اصغر:
یه مقدار نه
کلا یکی از مجموعه جنایات بشریت است
شریک شدن غذا به معنی هم ظرف شدن نیست
بلکه اجازه نفس کشیدن دادن به مخلوق دیگری است

ارسال نظر

مطالب دارای حق تاليف و کپی برداری ممنوع است

دوست گرامی هر چه دل تنگت می خواهد بگو

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است

هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است