ته قصه ، غصه
آهای آهای مَردُمون
حرفی دارم براتون
خوبه حال و احوالتون
یه دست زنین برامون
شروع شه قصه هامون
قصه ی غصه هامون
یکی بود یکی نبود
غیر خدا هیچ کی نبود
در سرزمین گل و بُستون
بود کلیدی در رستم دستون
کرد مملکت رو اَنگل استون
انگار ما هستیم بچه دبستون
ضخیمی فرستاد به فرنگستون
تا کند کارا رو رو به راستون
چون که رفت این مرد گوگولی
خندید با دوستان آنجلینا جولی
عجب سیاستمداره این کوپولی
مصدق ندیدی سیاستمداره توپولی!
حالا در فاز توهم گرفتار
از دست دادیم آبرو شدیم خوار
خیلی تکنولوژیامون دیگه تعطیله
به جاشون جایگزین کلنگ و بیله
هر چه بزرگان نصیحت نمود
انگار گوش بعضیا بدهکار نبود
نه کارامون رو به راهه
سرنوشته هر چه کلید بخواهه
ته قصه یه غصه یه آهه
می گن واس موفقیت خیلی راهه
انگار ما رفتیم راه بیراهه
راه که نه انتهاش یه چاهه
حالا که شد حالمون اینگونه
لطفا دم کنین برام یه چای پونه
انگار سرمای اجتماعی خورده ام
بسی وعده توخالی شنیده افسرده ام
1 بهمن ماه 1394