زندگی از دیدگاه ...
زندگی در واقع به نمایش گذاشتن توانایی هاست زمانی که انسان با دیگران بتواند رقابت کند
در واقع زندگی می کند و پیشرفت انسان فقط به خاطر اندیشه خودش باشد نه به خاطر به
کسی و خانواده ای تعلق داشتن و این افکار ناعادلانه و زشت است که زندگی را برای من تلخ
نموده و مرا در حاشیه زندگی کشانده است.
و این تعلق داشتن هاست که مدیریت را در جامعه ی ما به دست عده ای انحصاری کرده است
و فکر ناب یک عده را در تنهایی وا گذاشته و تعاون و همکاری را در شعارها پررنگ نموده و در عمل
جایی برای مشورت نگذاشته و خودرایی عده ای را به تدبیر خوانده و امید ها را میرانده است و راز
دنیا و معادله هستی را بر هم زده و سوء مدیریت به تقدیر، تفسیر نموده عده ای را گرسنه و عده ای
را سیر نموده و انسان را در نهایت ذلالت به آخر هلاکت رسانده است و تا هست در هستی اینچنین
است دنیایی که خوب و بد نمی شناسد و خوبان را می میراند و بدان را حیات می بخشد و عزت را
بر ناجوانمردان و ذلت را بر جوانمردان عطا می نماید البته عزتی که ناپایدار است و در نهایت عزت بدان
به ذلت و ذلت خوبان به عزت مبدل می گردد و این جهان را بهشت زشتی ها و جهنم خوبی ها نموده
است و هر کس که تواند در این دنیا زشتی را ستاید به آقایی رسد و هر کس نتواند با زشتی بسازد
در خواری آید و این معادله جهان هستی است که ضعیفان زیر پای قویها له گردد از دنیای حیوانات گرفته
تا انسانها اینچنین بوده و هست و خواهد بود اگر قادر باشی و عادل در نهایت ترور می شوی ولی اگر قدرت
و ظلم را در کار خویش پیاده سازی کسی نتواند تو را کشتن و مدت زیادی در این گیتی زیستن خواهی
کرد و اگر مظلوم باشی و حق با تو باشد قطعا محکوم به نابودی هستی چون مظلوم و حق در معادله
قدرت نمی گنجد.
ادامه دارد...