پریشانم

پریشانم

ز بازی روزگار

زین همه بازی

بیقرارم بیقرار

نمی دانم کجا برم

این همه گریه

این همه زار

ریشه ی سوم

این ذهن و این خیالم

کرده حالم بی قرار

این قاعده ، این روالم

کرده چشمام گریه زار

این سکوتم

دل غمناکم امشب

باز غوغایی شده

در مسیر آشفته ام

بازم که شیدایی شده

از این همه تنهایی

دلگیر و دلتنگم از این همه تنهایی ، از این همه انتظار

نمی دانم تا کجا و تا کی و چگونه و اصلا چرا مسیری

را بپیمایم به تنهایی که در توانم نیست.

چرا نمی تونم

راستش ناراحتم از اینکه چرا نمی تونم

ازدواج کنم؟ و دلم خیلی نامزد و ازدواج

می خواد ، ای وای دل

گریه های من

بعضی وقت ها دلم پدرم  را و مخصوصا مادرم را می خواهد

و  دستـــم ناخودآگاه به سوی موبایلـم حرکت می کند  اما

چاره ای نمی یابم جز گریه کردن.

نظر فعلی من در مورد عشق و عاشقی

تف به قبر کسی که عاشق دختری شود و او را

دوست داشته و گرامی بدارد و بـر او پیشنهاد

ازدواج بدهد.

بیکاری و مسئول آن

بیکاری یکی از معضلاتی هست که در جامعه ی ما و کشور ما

سالهاست که ریشه دوانده و متاسفانه تموم شدن هم به این

زودی ها ندارد.

جنس زن

برای شناخت زن ، علم و شعور می خواهد

و هر بی شعوری حق ندارد در مورد زن ها

حرف بزند.

از این در عجبم

در ایران عده ای خود را اصول گرا و عده ای دیگر خود را اصلاح طلب

معرفی می کنند و من از ایــن در عجبم که اصـــــول گرا ها کدامین

اصول را رعـــایت می کنند و اصلاح طلب ها کدامین اصــــلاحاتی را

می خواهند انجام بدهند