یک دانشجو

دست نوشته ها و روز نوشته ها

یک دانشجو

دست نوشته ها و روز نوشته ها

اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین

امروز سه شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۳۴ ب.ظ می باشد

علی اصغر سلطانپور

دانش آموخته و فارغ التحصیل مدیریت

یک دانشجو

نون والقلم و ما یسطرون
نون سوگند به قلم و آنچه می نویسند
هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی
این از بخشش پروردگار من است
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان است

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است

پسری خوب و قشنگ

راه می رفت عین صوت و فشنگ

افتاده بود دنبال دختری در شهر فرنگ

آن پسره ی زبر و زرنگ

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۰

خاله زری و خاله زیور

دوس داشتند زر و زیور

خاله زیور رفت به خونه دیگری

دید خیلی زر و زیوری

بهر زر صحبت آغاز شد

درِ تهمت و غیبت به روشان باز شد

زر براشان حرص و آز شد

کمی بیشتر از آز ، غم ساز شد

۱۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۰:۰۴

مــــــاه مهـــــر و مـــــــاه دانش

مــاه تحقیقِ علـــــم و همــــایش

مــــــــــاه شناخت و گـــــرایش

مـــــــــــــــاه نوشتن و خوانش

مــــاه تئـــــــوری و نظـــــریه

مــاه نسبیــــت و رونـد و رویه

مهــر مــاه ســال هشتاد و شش

خنـــــده و گریه و خوش و بش

دوستــــی با آقایــون و خانــوما

شمیــم ادبـــی و ادبیـــات ما ها

تئــــوری مدیریــــت سازمـــان

مجلـــــه و نوشتن و گفتمـــــان

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۱

در زمان های قدیم عابدی در شهری زندگی می کرد و همیشه مشغول نماز و عبادت

بود و یک روز در جایی داشت نماز می خواند که بچه ها هم آن طرف تر بازی می کردند

که پرنده ای را گرفته بودند و داشتند پر و بالش را زنده زنده می کندند که عابد این صحنه

را دید صدای سوزناک پرنده را که در اثر کندن پر و بالش به وجود می آمد شنید ولی با خود

گفت به من چه من عابدم و چند تا بچه هم دارند پر و بال پرنده ای را می کنند و به من هم

ربطی ندارد و مشغول نماز شد از آسمان ندایی بر زمین آمد که ای زمین باز شو فرو بلع عابدی

را که ظلم را دید ولی کاری نکرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۹

یاسی یاسی یاسی

تو چقدر با کلاسی

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۱

داغدا چیخمیشدی گول

اوستونده اوخوردی بولبول

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۱

عاقل و دیوانه

رفتند به یک خانه

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۰

باغ ما خیلی خیلی قشنگه

پر از گل های رنگا و رنگه

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۶
یک روز بهاری رفته بودم به کوه  
کوه سرسبز و با صفا و با شکوه
۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۲

یکی بود از مردان پولدار و تمکین   که شاهانه می زیست در یک سرزمین

او به کارهای بزرگ می پرداخت   کارخود را با ریا همراه می ساخت

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۱

تمامي حقوق وب برای يک دانشجو محفوظ است

هرگونه کپی برداری از مطالب ممنوع است