خدایا تو را می خواهم نه سیم و زر*عمر گرانمایه می خواهم پربار و بر

دلی خواهم زتو که خواهانش تو باشی*زکفر و ریا خالی ولی ایمانش تو باشی
چه نوش آن دردی که درمانش تو باشی* چه زیبا راهی که آغاز و پایانش تو باشی

بهشت است آن باغی که باغبانش تو باشی* معطر گردد هر آنجایی که گلستانش تو باشی

عدالت باشد در ملکی که سلطانش تو باشی* چه دلنشین آشفته حالی که سامانش تو باشی

ترسی ز طوفان ندارد آنکه کشتیبانش تو باشی* نیست خوفی بر کسی که خداوند سبحانش تو باشی

دل من بهاری را خواهد که بارانش تو باشی* همان زمستان سردی را که طوفانش تو باشی

چه بی نیاز، نیازمندی است که رحمانش تو باشی* چه قادر جنگجویانی که یارانش تو باشی